شهید عباس دانشگر

  • ۰
  • ۰

مخلص بود

یادش بخیر هفته دفاع مقدس 94 حدود 10 شب در بوستان یاس واقع

در کنار دانشگاه امام حسین)ع( با حضور مردم برنامه رزمایش و مانور

داشتیم. یه قسمت کوچکی از کارهم به عهده من بود که چند شب اول

لازم بود تعداد زیادی وسیله رو برای رزمایش جابجا کنیم.

واقعاً درمونده بودم و حمل و نقل و بکارگیری اون وسیلهها منو کلافه

کرده بود . از طرفی همه عواملی هم که تو صحنه بودن دنبال کار

خودشون بودن، منم باید اون وسایل رو جابجا می کردم. مونده بودم

بی وسیله و از طرفی تنهایی هم نمیشد. اومد پیش من با اینکه تو

دفتر سردار بود و کارای زیادی رو پیگیری میکرد وقتی از موضوع من

با خبر شد همون ماشین فرماندهی که در اختیارش بود رو گذاشت در

اختیار من، خودشم شد راننده، گفت بیا با همین ماشین کارو انجام

می دیم. گفتم عباس این ماشین فرماندهیه. گفت عیبی نداره کار روی

زمینه. تا اومدیم وسیلهای رو برای اون کار ثابت کنیم حداقل سه چهار

شب طول کشید، تمام این چند شب شده بود برای ما ماشین حمل بار.

قبل شروع برنامه خودش به من زنگ میزد می گفت: بیام دنبالت

وسایل رو ببریم. آخر شب هم پیگیر بود و بی ریا کمک میداد. اون

واقعاً مخلص بود و همین اخلاصش اونو به وصال کشوند.

     کانال خاطرات شهید عباس دانشگر
https://eitaa.com/javanemomeneenghelabi


  • ۹۷/۱۱/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی